و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

تبلیغات تبلیغات

رنج شماره ۰۱

وقتی خوندم طلوع قشنگ زندگی نوشته من وباتونو میخونم ولی نظر نمیذارم خیالم انگار راحت شد. واقعا دلم نمیخواد بخصوص در این مورد خاص که ازش دارم مینویسم چیزی بشنوم که بدتر حرصم بده؛ از طرفی واقعا خوشحال میشم اگه حرفی دراین باره بخونم که بهم طعمی از جنس عشق و امید بده... هنوزم همون دخترک ۵ ساله‌ی نیازمند نوازشم ... به این ترتیب نمیدونم این کامنتدونی رو بلخره ببندم یا نه من وقت کسیو تلف نمی‌کنم؛ کسیو مجبور نکردم بیاد اینارو بخونه...
برچسب‌ها: کامنتدونی
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها