و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

تبلیغات تبلیغات

چالش...

این چالش "تنهایی و دوست" رو برای خودم باید حل کنم.. من نیاز به آدمها و ارتباط باهاشون دارم؛ چندتا دوروبریام که انقد بی‌بخار و بی خاصیتن که.. هیچ دورهمی و حتی پارک رفتن ساده هم ازشون درنمیاد... باید برم... اگه مریضی سرماخوردگی بره و عافیت برگرده... حتی شده مسجد، حتی خونه آذرخانم کوچه خداداد.. کلاس ورزش.. کلاس هیئت بغلی.. . من نیاز به دیدار و دوست‌داشته شدن دارم.. خیلی خیلی زیاد... . ...کفش هایم کو؟ چه کسی بود صدا زد سهراب؟...
ادامه مطلب

پنجشنبه فروردین ماهی🧡🥲💕

دیشب تا ساعت ۳ از سرفه خوابم نمی‌برد مادرم گفت برای خودت به‌دونه درست کن و بخور بده ولی به کل یادم رفت مثل همه وقتای دیگه که خودمو یادم میره خلاصه خوب که از سرفه خفه شدم بلند شدم و برای خودم به‌دونه درست کردم کمی گلومو التیام داد و تونستم بخوابم اما متأسفانه برای نماز خواب موندم دخترک خیلی دوست داشت که امروز اسکیت سواری کنه اونجایی که مد نظر داشتمو زنگ زدم و مطمئن شدم که آموزش و اجاره اسکیت دارن و قیمتشم مناسبه خلاصه زدیم بیرون و بالاخره به مقصد رسیدیم
ادامه مطلب

رنج شماره ۰۱

وقتی خوندم طلوع قشنگ زندگی نوشته من وباتونو میخونم ولی نظر نمیذارم خیالم انگار راحت شد. واقعا دلم نمیخواد بخصوص در این مورد خاص که ازش دارم مینویسم چیزی بشنوم که بدتر حرصم بده؛ از طرفی واقعا خوشحال میشم اگه حرفی دراین باره بخونم که بهم طعمی از جنس عشق و امید بده... هنوزم همون دخترک ۵ ساله‌ی نیازمند نوازشم ... به این ترتیب نمیدونم این کامنتدونی رو بلخره ببندم یا نه من وقت کسیو تلف نمی‌کنم؛ کسیو مجبور نکردم بیاد اینارو بخونه...
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها